2024-03-28T23:23:33Z
https://ejcp.gau.ac.ir/?_action=export&rf=summon&issue=628
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
بهینهسازی پرتودهی بذر ماش با امواج آلتراسونیک برای افزایش مؤلفههای بنیه گیاهچه توسط الگوریتم ژنتیک
منوچهر
قلی پور
شمس الدین
اسکندر نژاد
حسن
مکاریان
چکیده سابقه و هدف: جوانهزنی کامل (C)، سریع (R) و یکنواخت (U) گیاهچههای قوی (V)، ویژگیهایی میباشند که همه باهم (CRUV) باعث کوتاه شدن زمان تا بسته شدن کانوپی و در نتیجه افزایش عملکرد گیاه میشوند. اگر احتمالاً بین کلیه یا برخی از اجزای CRUV همبستگی مثبتِ قوی (همبستگی بزرگتر از 95/0+) وجود نداشته باشد، یک سطح تیمار ممکن است بالاترین افزایش را در یک یا تعدادی از اجزای CRUV بدنبال داشته باشد ولی برای اجزای دیگر، با تأثیر کم یا حتی کاهنده به شمار آید. در این شرایط، انتخاب بهترین سطح تیمار دشوار است (مخمصه قضاوت؛ Judgment predicament ). درونیابی سطوح تیمار برای حصول حداکثر افزایش ممکن در کلیه اجزای CRUV به طور همزمان (بهینهسازی مبتنی بر الگوریتم ژنتیک) میتواند به عنوان تجزیه تکمیلی، راهی برای فایق آمدن بر مخمصه قضاوت به شمار رود. هدف از این آزمایش، ابتدا یافتن پاسخ این سؤال بود که آیا در ماش و گیاهان دیگر این مخمصه قضاوت وجود دارد یا خیر؟. ثانیاً، در صورت مثبت بودن پاسخ این سؤال، بهترین ترکیب مؤلفههای پرتودهی بذر ماش با امواج آلتراسونیک (به عنوان تیمارهای افزاینده CRUV) شامل مدت خیساندن بذر قبل از پرتودهی، دمای پرتودهی و مدت پرتودهی بدست آورده شد. مواد و روشها: ابتدا بر روی میانگین دادههای CRUV 10 مقاله منتشر شده، تجزیه همبستگی انجام شد. سپس یک آزمایش جوانهزنی بذر ماش به صورت فاکتوریل بر پایه طرح کاملاً تصادفی با 3 تکرار اجرا گردید. فاکتورهای آزمایش شامل مدت خیساندن بذر (2، 4، 6، 8، 10 و 12 ساعت)، مدت پرتودهی (0، 3، 6، 9 و 12 دقیقه) و دمای پرتودهی (17، 22، 27 و 32 درجه سانتیگراد) بود. به لحاظ عدم وجود همبستگی مثبتِ قوی بین کلیه اجزای CRUV در ماش، اقدام به بهینهسازی آنها با استفاده از الگوریتم ژنتیک شد. برای این امر، ابتدا تابع مطلوبیت محاسبه گردید و سپس مقادیر تابع مطلوبیت کل به دست آورده شد. برای پیشبینی متغیرهای پاسخ، توابع خطی و غیر خطی متفاوتی مورد آزمون قرار گرفت که از بین آنها، تابع غیر خطی چندگانه مناسب تشخیص داده شد. سپس با استفاده از الگوریتم ژنتیک و توسط نرمافزار متلب، مقادیری از فاکتورهای آزمایش که در آن، کمیت CRUV به طور همزمان حداکثر میگردد، بدست آورده شد. یافتهها: نتایج نشان داد که در ماش همانند گیاهان دیگر گزارش شده در 10 مقاله مورد بررسی، بین برخی یا کلیه اجزای CRUV همبستگی مثبتِ قوی وجود نداشت. در نتیجه، به طور مورد انتظار در ماش نیز وجود مخمصه قضاوت صادق بود. نتایج تجزیه واریانس نشان داد که علاوه بر اثرات اصلی، برهمکنش سه گانه فاکتورها بر CRUV معنیدار بود. ترکیب بهینه شده فاکتورهای آزمایش برابر با دمای پرتودهی 89/24 درجه سانتیگراد، مدت پرتودهی 125/4 دقیقه و خیساندن بذور به مدت 013/6 ساعت قبل از پرتودهی شد. این مقادیر فاکتورها توانست بالاترین افزایش ممکن را در CRUV به طور همزمان به دنبال داشته باشد. نتیجهگیری: بر اساس نتایج این بررسی، به نظر میرسد مخمصه قضاوت همهگیر بوده و برای کلیه گیاهان زراعی صدق نماید. در نتیجه همانطور که برای ماش روی داد، مقادیر ترکیبی هر یک از فاکتورهای آزمایش (یا سطحی از تیمار) که برای آن (ها) بالاترین مقدار هر یک از اجزای CRUV حاصل میگردد مشابه نخواهد بود. در این شرایط، بهینهسازی به عنوان تجزیه و تحلیل تکمیلی در کنار مقایسه میانگین-ها، میتواند بهترین سطح تیمار (آزمایشات تک عاملی) یا ترکیب تیماری (آزمایشات چند عاملی) را مشخص نموده و به لحاظ حصول افزایش ممکن در CRUV به طور همزمان، باعث تسریع در بسته شدن کانوپی گردد.
بنیه گیاهچه
دمای پرتودهی
مدت خیساندن. امواج آلتراسونیک
2019
02
20
1
10
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4498_08ff3f0cec23affc9421f5eef1f3e69a.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
پیشبینی اقلیمی استوکستیکی عملکرد چهار گیاه گندم، جو، سیبزمینی و ذرت دانهای در استانهای آذربایجان شرقی و غربی در راستای توسعه برنامه ریزی کشاورزی
لاله
پرویز
مهسا
پیمایی
سابقه و هدف: برآورد کارآمد عملکرد محصول در تصمیمگیریهای مربوط به سیاستگذاریها و برنامهریزی کشاورزی از اهمیت چشمگیری برخوردار است. همچنین از دغدغههای اصلی کشورهای در حال توسعه، آگاهی از میزان عملکرد محصول با دید کلی از عوامل موثر بر عملکرد میباشد. هدف تحقیق پیشبینی عملکرد برخی از محصولات کشاورزی با رویکرد اقلیمی و استوکستیکی است. روش ترکیبی براساس مفاهیم دو رویکرد استوکستیکی و اقلیمی است. مواد و روشها: کارایی سه رویکرد پیشبینی عملکرد محصولات گندم، جو، سیبزمینی، ذرتدانهای در استانهای آذربایجان شرقی و غربی (شهرستانهای جلفا، تبریز، مراغه، اهر، میانه، ماکو، خوی، ارومیه، مهاباد، تکاب) در طی دوره آماری 1366- 1395 مورد ارزیابی قرار گرفت. تخمین عملکرد محصول با رویکرد اقلیمی براساس دادههای معنیدار اقلیمی با تحلیل رگرسیون انجام گرفت، بهطوریکه تعیین دادههای موثر بر عملکرد محصولات بر اساس معنیداری ضریب همبستگی عملکرد محصولات و دادههای هواشناسی انجام گرفت. در تحلیل سری زمانی از مدل خود همبسته تجمعی میانگین متحرک (ARIMA) استفاده شد. در رویکرد استوکستیکی، مدلسازی سری زمانی براساس تحلیل اولیه، شناسایی مدل، تخمین پارامتر و آزمون نکویی برازش مدل انجام گرفت. از روش تفاضل-گیری برای ایستایی سریهای زمانی استفاده شد. در رویکرد نهایی دادههای هواشناسی براساس رویکرد استوکستیکی برآورده شدند و سپس با تحلیل رگرسیون، عملکرد محصولات تخمین زده شدند. یافته ها: دادههای هواشناسی موثر در هر دو استان شامل مجموع ساعات آفتابی، کمینه رطوبت نسبی، دمای بیشینه، دمای کمینه، میانگین سرعت باد، بیشینه رطوبت و متوسط دما بودند. بررسی وجود روند و نرمال بودن سریهای زمانی از مراحل اولیه تحلیل بودند که نمودار احتمال سری زمانی حاکی از نرمال بودن سریها بود. مدلهایی که آزمون نکویی برازش شامل نرمال و مستقل بودن باقیمانده-ها را گذراندند شامل استان آذربایجان شرقی: گندمARIMA(0,1,1) ، جوARIMA(1,1,1)، سیبزمینیARIMA(0,1,2)، ذرت دانهای ARIMA(3,1,2)، آذربایجان غربی: گندم ARIMA(0,1,3)، ذرت دانهای ARIMA(1,1,1) بودند. مقایسه متوسط آمارههای خطا برای تمام محصولات در هر دو استان حاکی از کاهش 08/47 درصد RMSE از روش تحلیل رگرسیون به روش استوکستیک و 16/26 درصد از روش توام به استوکستیک، 53/49 درصد MAE از روش تحلیل رگرسیون به روش استوکستیک و 32/30 درصد از روش توام به استوکستیک بود. نتایج حاصل از شبیهسازی در اکثر موارد دارای بیشبرآورد هستند مگر روشهای تحلیل رگرسیون و توام رگرسیون- استوکستیک محصولات ذرت دانهای و سیبزمینی که دارای کمبرآورد هستند. همچنین اگر از خطای (NRMSE-MARE) سه روش شبیهسازی برای کل محصولات میانگین گرفته شود، میزان خطای مربوط به گندم بیشترین و سیبزمینی کمترین خواهد بود، بهطوری که میزان کاهش NRMSE از گندم به سیبزمینی 68/44 درصد و MARE 66/41 درصد بود. نتیجه گیری: تامین غذا برای جمعیت در حال رشد بدون توسعه کشاورزی پایدار امکانپذیر نیست. افزایش معنیدار روند دادههای میانگین سرعت باد، دمای کمینه و بیشینه در نتایج میتواند ناشی تغییرات اقلیمی باشد که یکی از اثرات آن در بیلان آبی دریاچه ارومیه کاملا آشکار شده است. با توجه به تحقیقات بسیار اندک در زمینه برآورد عملکرد محصولات با رویکرد استوکستیک در ایران، مدلسازی وابستگی زمانی و روند پردازش سری زمانی منجر به بهبود نتایج شده است. روش ترکیبی زمانی که پارامترهای دخیل در آن با دقت بالایی برآورد شوند از کارایی بالایی برخوردار است. با توجه به نتایج در روش توام باید محدودهای از دقت در برآورد عملکرد محصول مدنظر قرار گیرد که استفاده از این محدوده کارایی روش توام را افزایش میدهد. بهینهسازی تخمین ضرایب، کارایی روش را نیز افزایش میدهد.
پیشبینی
رویکرد
ترکیبی
ARIMA
2019
02
20
11
26
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4502_bc31b4657c7ed0ffecd38a8f20b33fe9.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
تأثیر روشهای آبیاری و محلولپاشی عناصر غذایی بر عملکرد و اجزای عملکرد برنج رقم کشوری
نعمت اله
صداقت
عباس
بیابانی
حسین
صبوری
مرتضی
نصیری
الهیار
فلاح
چکیده سابق و هدف: اعمال مدیریت صحیح آب در کشاورزی و کشت برنج تا حدود زیادی میتواند محدودیتها و مشکلات ناشی از کمبود منابع آب را تعدیل بخشد. آبیاری نقش زیادی در عملکرد شلتوک و اجزای عملکرد برنج داشته و هر گونه تنش آبی، منجر به کاهش درصد پر شدن دانه و در نهایت کاهش عملکرد دانه خواهد شد. با توجه به خشکسالیهای اخیر، کمبود منابع آب در سطح کشور، ناکافی بودن آب در مراحل مختلف رشد برنج و در نهایت کاهش عملکرد برنج، ضروری است تا با برنامهریزی مناسب، اعمال مدیریت صحیح آبیاری از منابع موجود و محلولپاشی عناصر غذایی، حداکثر استفاده را نموده تا بتوان عملکرد مطلوب را حفظ نمود. این آزمایش به منظور ارزیابی روشهای مختلف آبیاری و محلولپاشی عناصر غذایی در عملکرد شلتوک و اجزای عملکرد برنج (Oryza sativa L.) در مؤسسه تحقیقات برنج (مازندران- آمل ) در سال 1396 اجرا شد. مواد و روشها: این تحقیق به صورت اسپلیت پلات در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار روی رقم کشوری برنج اجرا شد. تیمارها شامل روشهای مختلف آبیاری در سه سطح (غرقابی، تر و خشک کردن و اشباع) به عنوان عامل اصلی و محلولپاشی با عناصر غذایی هر یک به نسبت پنج در هزار در شش سطح (آب معمولی، نیتروژن، نیتروژن + پتاسیم، نیتروژن + پتاسیم + روی، نیتروژن + پتاسیم + روی + بور و نیتروژن + پتاسیم + روی + بور + مولیبدن) به عنوان عامل فرعی بودند. یافتهها: نتایج تجزیه واریانس نشان داد که عامل آبیاری روی عملکرد شلتوک و عملکرد بیولوِژیک در سطح یک درصد معنیدار بود. عامل محلولپاشی روی هیچ یک از صفات معنیدار نگردید. همچنین اثر متقابل آبیاری و کود بر عملکرد شلتوک در سطح پنج درصد و بر عملکرد بیولوژیک در سطح یک درصد معنیدار شد. و در دیگر صفات معنیدار نگردید. اثر متقابل دو تیمار آبیاری و کود نشان داد که بیشترین عملکرد شلتوک با میانگین 7284 کیلوگرم در هکتار و کمترین آن با میانگین 4690 کیلوگرم در هکتار به ترتیب مربوط به آبیاری غرقابی در شرایط محلولپاشی نیتروژن+ پتاسیم و تیمار آبیاری تر و خشک کردن در شرایط محلولپاشی با آب معمولی بود. نتیجهگیری: به طور کلی، یافتههای این آزمایش نشان داد که عملکرد شلتوک در آبیاری اشباع 15/1 درصد افزایش و در آبیاری AWD، 85/11 درصد کاهش نسبت به آبیاری غرقابی یا سنتی داشته است. همچنین در مصرف آب در آبیاری AWD و اشباع نسبت به آبیاری غرقابی به ترتیب 4/26 و 9/9 درصد صرفهجویی شد. بیشترین عملکرد شلتوک هم در محلولپاشی کود ترکیبی N+K در آبیاری اشباع بدست آمد. با توجه به نتایج حاصله از این تحقیق، میتوان یکی از روشهای آبیاری تر و خشک کردن و اشباع را به ترتیب اولویت در روش آبیاری برنج در شرایط مشابه با این پژوهش به کار گرفت و از مزایای آن بهره جست.
برنج
روشهای آبیاری
عملکرد و اجزای عملکرد
2019
02
20
27
40
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4503_ac1c071537360528b2e1901bf5ab4ac2.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
تأثیر دُز و زمان مصرف علفکش EPTC (ایپیتیسی) بر کنترل علفهای هرز و عملکرد غده سیبزمینی (Solanumtuberosum L.)
رفعت
حسنی نسب فرزانه
محمد تقی
آل ابراهیم
مهدی
محب الدینی
الهام
صمدی کلخوران
هدف و سابقه: با توجه به اینکه علفهایهرز در کاهش عملکرد گیاهان زراعی نقش مؤثری دارند و تأثیر استفاده از علفکش در افزایش محصولات کشاورزی ثابت شده است، انتخاب علفکشی که بتواند باعث کنترل مناسب علفهایهرز شود، بسیار حائز اهمیت میباشد. چون علفکشهای مورد استفاده در زراعت سیبزمینی محدود بوده و از لحاظ تنوع محل عمل نیز مشابه هستند، ایجاد علفهایهرز مقاوم در این زراعت دور از ذهن نمیباشد. بنابراین استفاده از علفکشی که بتواند علفهایهرز را کنترل کرده و در تناوب با سایر علفکشها در مزارع سیبزمینی قرار گیرد، ضروری به نظر میرسد. همچنین در این تحقیق بهترین مرحله رشدی سیبزمینی جهت کاربرد این علفکش و همچنین مناسبترین دز مصرفی تعیین میشود. مواد و روشها :به منظور بررسی اثر دز و زمان مصرف علفکش EPTC (ایپیتیسی)، آزمایشی مزرعهای در سال 1392 در ایستگاه تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی آلاروق اردبیل انجام شد. آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار،دو فاکتور و با استفاده از رقم سیبزمینی مرسوم منطقه (آگریا) انجام شد. فاکتور اول،دزهای مختلف علفکش EPTC در شش سطح شامل500، 1000، 2000، 4000، 5000 و 6000 گرم ماده مؤثره در هکتار و فاکتور دوم، زمان مصرف علف-کشEPTC در سه مرحله پیش کاشت، سبزشدن و استولونزایی سیبزمینی انجام شد. سه هفته بعد از سمپاشی در هر یک از مراحل رشدی سیبزمینی، تراکم و وزن خشک علفهایهرز ارزیابی شد. برای تجزیه دادهها از نرم افزار SAS 9.1 و برای رسم گرافها از نرم افزار Sigma Plot11 استفاده شد. مقایسه میانگینها نیز با استفاده از آزمون حداق لتفاوت معنیدار در سطح احتمال پنج درصد صورت گرفت. یافته ها :تجزیههای آماری نشان داد کاربرد EPTC به میزان 6000 گرم ماده مؤثره در هکتار در مرحلهی پیش کاشت سیب-زمینی،باعثکاهش84 درصدی تراکم کل علفهایهرزشد. بر اساس نتایج این تحقیق، بیشترین درصد کاهش زیست توده علفهایهرز نیز در تیمار 6000 گرم ماده مؤثره در هکتار EPTC و مرحلهی پیش کاشت سیبزمینی بدست آمد. در بین تیمارهای مختلف علف-کشی، کاربرد EPTC به میزانهای 5000 و 4000 گرم ماده مؤثره در هکتار در مراحل پیش کاشت و سبز شدن سیبزمینی در رتبههای بعدی قرار داشت. بیشترین متوسط وزن غده و عملکرد کل غده سیبزمینی با کاربرد علفکش EPTC به میزان 6000 گرم ماده مؤثره در هکتار در مرحله پیش کاشت بدست آمد. استفاده از علفکش EPTC در مرحله پیش کاشت نسبت به سبز شدن عملکرد را تا 04/35 درصد افزایش داد. نتیجه گیری: با توجه به نتایج بدست آمده، مطلوبترین تیمارها از نظر کاهش تراکم و زیستتوده کل علفهایهرز کاربرد علفکش EPTC به میزان 6000 گرم ماده مؤثره در هکتار در مرحلهی پیش کاشت سیبزمینی میباشد. با کاربرد این تیمارها، متوسط وزن غده و عملکرد کل غده سیبزمینی افزایش یافت.
ارادیکان
پیش کاشت
تراکم علفهای هرز
زیست توده علفهایهرز
2019
02
20
41
54
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4504_0d227409ef3931092a9a3c108c4ac162.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
اثر تاریخ کاشت و مدیریت تغذیه آلی، شیمیایی، و نانو ریزمغذی بر عملکرد نخود
مریم
محمدزاده آلقو
محسن
جان محمدی
ناصر
صباغ نیا
سابقه و هدف: استفاده از کودهای نانو و زیستی به عنوان یک راهکار مناسب اکولوژیکی در جهت افزایش قابلیت دسترسی عناصر برای گیاهان میباشد. بنابراین در این روش گیاه قادر به جذب بیشترین مقدار مواد غذایی بوده که باعث افزایش در عملکرد گیاه میشود. همچنین استفاده از کودهای زیستی به دلیل جلوگیری از آلودگی آب و خاک، جایگزین مناسبی برای کودهای شیمیایی بوده و نقش مثبتی در پایداری سیستم دارد. بر این اساس، این پژوهش با هدف بررسی عکس العمل گیاه نخود (رقم هاشم) به انواع مدیریت های تغذیهای آلی، شیمیایی و نانوریز مغذی و تاریخ کاشت پاییزه و بهاره انجام گرفت. مواد و روشها: آزمایش حاضر در مزرعه پژوهشی دانشگاه مراغه به مختصات 37 درجه و 23 دقیقه عرض شمالی، 46 درجه و 16 دقیقه طول شرقی و 1485 متر ارتفاع از سطح آبهای آزاد در سال زراعی 96-95 بهصورت اسپلیت پلات بر پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار اجرا گردید. فاکتور اصلی شامل تاریخ کشت (S1: کشت بهاره، S2: کشت پاییزه) و فاکتور فرعی شامل تیمارهای کودی F0: شاهد (عدم مصرف کود)، F1: کود شیمیایی NPK 20-20-20، F2: 20 تن کود دامی در هکتار ، F3: کود نانو ساختار سوپر میکرو کامل، F4: تلقیح باکتریایی پیش از کاشت بذور با کود بیولوژیک فسفره (حاوی باکتری Pantoea agglomerans strain P5 وPseudomonas putida strain P13 ) و کود بیولوژیک نیتروژنه (Azotobacter vinelandii strain O4)، F5: نانو کلاتهای روی+ آهن+ منگنز بود. و صفات ارتفاع بوته، عملکرد بیولوژیک، وزنتر شاخساره تک بوته، وزنخشک شاخساره تک بوته، تعداد غلاف در بوته، تعداد غلاف پوک در بوته، تعداد دانه در بوته، درصد پروتئین دانه، وزن صد دانه و عملکرد دانه مورد برسی قرار گرفت. نتایج و بحث: طبق نتایج به دست آمده از این پژوهش اثر تیمارهای کودی بر روی صفات وزنتر شاخساره، وزن خشک شاخساره، تعداد غلاف در بوته، عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک، وزن صد دانه، درصد پروتئین دانه، تعداد دانه در بوته معنیدار و بر روی صفت ارتفاع بوته و تعداد غلاف پوک در بوته غیرمعنیدار بود. و کود زیستی عملکرد دانه را 31/14 درصد افزایش داد. همچنین تعداد غلاف پوک در بوته تحت تأثیر تاریخ کاشت و اثر متقابل کود در تاریخ کاشت نیز قرار نگرفت. تأثیر تاریخ کاشت بر روی صفات ارتفاع بوته، وزنتر شاخساره، وزن-خشک شاخساره، عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک و تعداد غلاف در بوته معنیدار و در کشت بهاره بالاتر از کشت پاییزه بود و کشت بهاره باعث افزایش 5/27 درصدی عملکرد دانه گردید. ولی صفت تعداد غلاف در بوته در هر دو کشت از لحاظ آماری در یک گروه قرار گرفت. از بین صفات اندازهگیری شده فقط وزن صد دانه تحت تأثیر اثر متقابل کود در تاریخ کاشت قرار گرفت. نتیجهگیری: نتایج نشان داد که تاریخ کاشت بهاره و همچنین تیمار کودی تلقیح باکتریایی با کود زیستی نیتروژنه و فسفره به دلیل فراهم کردن زمینه مناسب برای استفاده از منابع محیطی و عناصری مانند نیتروژن و فسفر، موجب افزایش رشد رویشی، عملکرد و اجزای عملکرد نخود شده و برترین ترکیب تیماری بود. واژگان کلیدی: تاریخ کشت، ریزمغذیها، کودهای شیمیایی، کود زیستی، نخود
تاریخ کشت
ریزمغذیها
کودهای شیمیایی
کود زیستی
نخود
2019
02
20
55
70
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4505_dfb8ab0e3fdd6bc5f158e5bf098e4335.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
ارزیابی چرخه حیات ردپای اکولوژیک آب در تولید گندم تحت اثر رژیمهای آبیاری با کاربرد نانوسیلیس و نانوکلات پتاسیم در منطقه بوشهر
محبوبه
ابراهیمی
سلمان
دستان
رضا
یدی
سابقه و هدف: بر اساس مطالعههای انجام شده از جمله راهکارهای اساسی برای حل مشکل کمآبی مصرف کودهای سیلیس و پتاسیم است که میتواند برای افزایش تحمل گیاهان به تنشهای زنده و غیرزنده بسیار سودمند باشد. در بسیاری از پژوهشها گزارش شده است که مصرف سیلیس و پتاسیم به دلیل ایجاد مقاومت مکانیکی حالت عمودی را به برگ و ساقه میدهد که خود باعث افزایش نفوذ نور به درون تاجپوشش گیاهان میشود که گیاه میتواند میزان فتوسنتز بیشتری را انجام دهد. بنابراین، این پژوهش با هدف ارزیابی چرخه حیات ردپای اکولوژیک آب تولید گندم تحت اثر رژیمهای آبیاری با کاربرد نانوکود سیلیس و نانوکلات پتاسیم انجام شد. مواد و روشها: آزمایش بهصورت کرتهای خرد شده در قالب طرح پایه بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی واقع در بوشهر در سال زراعی 96-1395 اجرا شد. دور آبیاری در چهار سطح شامل: 1- فاصله آبیاری دو روز یکبار (بدون تنش)، 2- فاصله آبیاری چهار روز یکبار، 3- فاصله آبیاری شش روز یکبار، و 4- فاصله آبیاری هشت روز یکبار بهعنوان عامل اصلی و محلولپاشی کودهای نانوسیلیس و نانوکلات پتاسیم و عدم مصرف آنها (شاهد) بهعنوان عامل فرعی در نظر گرفته شدند. محلولپاشی نانوسیلیس با غلظت 20 قسمت در میلیون در مراحل اواسط پنجهزنی، اواخر پنجهزنی و بعد از خروج کامل سنبله صورت گرفت. محلولپاشی نانوکلات پتاسیم نیز در دو مرحله اواسط پنجهزنی و ظهور سنبله به مقدار دو در هزار انجام شد. نتایج: یافتههای پژوهش نشان داد که با تأخیر فاصله آبیاری از دو روز به هشت روز یکبار درصد پتاسیم و پروتئین دانه به طور معنیداری کاهش یافت. بیشترین عملکرد دانه (3572 کیلوگرم در هکتار) برای فاصله آبیاری دو و چهار روز یکبار با مصرف نانوکلات پتاسیم بهدست آمد که بهدلیل افزایش طول سنبله، تعداد دانه در بوته و تعداد دانه در سنبله بود. عملکرد دانه با مصرف نانوسیلیس برای فواصل آبیاری دو و چهار روز یکبار نیز در رتبههای بعدی قرار گرفت. با تأخیر در آبیاری از دو روز به هشت روز یکبار میزان آب مصرف شده معادل 35/7 درصد کاهش یافت. بالاترین کارایی مصرف آب (12/2 کیلوگرم بر متر مکعب) برای فاصله آبیاری دو روز یکبار بهدست آمد. در هر چهار رژیم آبیاری بیشترین بهرهوری آب با مصرف نانوسیلیس و نانوکلات پتاسیم بهدست آمد که اثرات مثبت نانوکلات پتاسیم بیشتر بود. انتشار دیاکسید کربن در فاصله آبیاری دو روز یکبار معادل 47/5 درصد در مقایسه با فاصله آبیاری هشت روز یکبار کاهش ولی شاخص اشغال زمین معادل 2/7 درصد افزایش یافت. با افزایش فواصل آبیاری از دو روز به هشت روز یکبار مقادیر شاخصهای کیفیت بومنظام، تخلیه منابع، کمبود منابع آب و شاخص کمبود آب کشاورزی بهترتیب برابر 21/8، 8، 89/10 و 29/9، 91/9 درصد کاهش نشان داد. با مصرف نانوسیلیس و نانوکلات پتاسیم شاخصهای تخلیه منابع، کمبود منابع آب کشاورزی، شاخص تخلیه آب و شاخص کمبود آب کمتر از تیمار عدم مصرف نانوذرات بود. شاخص تخلیه آب معادل 28/7 و 24/8 درصد و شاخص کمبود آب معادل 70/9 و 57/8 درصد با مصرف نانوسیلیس و نانوکلات پتاسیم در مقایسه با تیمار عدم مصرف کاهش یافت. نتیجهگیری: طبق یافتهها، بهترین رژیم آبیاری از نظر بهبود عملکرد کمی و کیفی، افزایش کارایی و بهرهوری آب و همچنین کاهش ردپای اکولوژیک آب فواصل آبیاری دو و چهار روز یکبار بود که در یک سطح آماری قرار گرفتند. در هر چهار رژیم آبیاری با مصرف نانوکلات پتاسیم و نانوسیلیس عملکرد کمی و کیفی گندم افزایش و نیاز آبی گیاه کاهش یافت. بنابراین، مصرف نانوکلات پتاسیم و نانوسیلیس منجر به افزایش بهرهوری آب و عملکرد کمی و کیفی و تحمل گیاه گندم به تنش کمآبی شد.
اشغال زمین
انتشار دیاکسید کربن
بهرهوری آب
کیفیت بومنظام
تخلیه منابع
2019
02
20
71
88
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4506_a7061e130168e9a14c0403c5637a0594.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
تأثیر الگوهای مختلف کشت مخلوط جو (Hordeum vulgare) و ماشکگلخوشهای (Vicia villosa dasycarpa) و نوع کود فسفر بر شاخصLER ، تولید ماده خشک و کیفیت علوفه
سجاد
احمدی
اسفندیار
فاتح
امیر
آینه بند
سابقه و هدف: کشت مخلوط عبارتست از کشت دو یا چند گیاه زراعی به طور همزمان و در یک قطعه زمین به نحوی که با یکدیگر برهم کنش داشته باشند. تنوع زیستی در بوم نظامهای کشاورزی منجر به تنظیم جمعیت آفت و بیماریها میشود و همچنین چرخههای عناصر غذایی و حفاظت خاک از طریق فعالیت ریز موجودات احیا میگردد که به نوبه خود سایر خدمات بومنظام مانند پایداری خاک، کنترل فرسایش خاک و ترسیب کربن را افزایش میدهد. حضور گیاهان تثبیتکنندهی نیتروژن باعث کاهش رقابت برای نیتروژن در الگوی کشت مخلوط غیر بقولات شده و این امکان را فراهم میکند که گیاهان غیر بقولات دسترسی بیشتری به نیتروژن خاک داشته باشند. هدف از اجرای این آزمایش بررسی اثر الگوهای مختلف کشت مخلوط جو و ماشک گل خوشهای و نوع کود فسفر بر عملکرد و برخی اجزای عملکرد جو و ماشک گل خوشهای بود. مواد و روشها: این آزمایش در سال زراعی 1395-1396 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشکده کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهواز بهصورت فاکتوریل در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی و با 3 تکرار اجرا شد. فاکتور اول الگوهای مختلف کشت در 8 سطح شامل ( کشت خالص جو و کشت خالص ماشکگلخوشهای، نسبتهای جایگزینی 75% جو : 25% ماشکگلخوشهای، 50% جو : 50% ماشکگل خوشهای، 25% جو : 75% ماشکگلخوشهای و نسبتهای افزایشی 100% جو : 10% ماشکگلخوشهای، 100% جو : 20% ماشکگلخوشهای و 100% جو : 30% ماشک گلخوشهای، و فاکتور دوم نوع کود فسفر در دو سطح، منبع فسفر شیمیایی و تلفیق فسفر شیمیایی + کود بیولوژیک فسفاته بارور2) بود. صفات مورد مطالعه در این آزمایش شامل درصد پروتئین، فیبر، کربوهیدرات محلول در آب (WSC)، درصد خاکستر (ASH)، قابلیت هضم ماده خشک (DMD)، الیاف نامحلول در شوینده خنثی (NDF)، الیاف نامحلول در شوینده اسیدی (ADF)، عملکرد وزن خشک مخلوط، عملکرد نسبی جو، عملکرد نسبی ماشکگلخوشهای و نسبت برابر زمین وزن خشک گیاه جو و ماشکگلخوشهای بود. یافتهها: نتایج نشان داد بیشترین وزن خشک مخلوط (1074 گرم در متر مربع) و نسبت برابری زمین (2/1=LER) از تیمار کشت مخلوط افزایشی 100% جو : 30% ماشکگلخوشهای بهدست آمد. بالاترین درصد پروتئین خام، قابلیت هضم ماده خشک و خاکستر علوفه از تیمار کشت خالص ماشکگلخوشهای، بالاترین میزان کربوهیدراتهای محلول و فیبرخام از کشت خالص جو و همچنین بالاترین میزان الیاف نامحلول در شوینده خنثی و الیاف نا محلول در شوینده اسیدی از تیمار کشت افزایشی 100% جو : 10% ماشکگلخوشهای بهدست آمد. همچنین تیمار کود تلفیقی نسبت به تیمار کود شیمیایی باعث افزایش درصد پروتئین خام، قابلیت هضم ماده خشک، خاکستر علوفه و الیاف نامحلول در شوینده خنثی شد ولی در صفات کربوهیدارتهای محلول، فیبرخام و الیاف نامحلول در شوینده اسیدی تیمار کود شیمیایی نسبت به تیمار کود تلفیقی باعث افزایش این صفات گردید. نتیجهگیری کلی: نتایج این آزمایش نشان داد که هر چه میزان ماشکگلخوشهای در الگوهای کشت بیشتر بود میزان پروتئن آن الگو نیز افزایش پیدا کرد و در کشت خالص جو، کمترین میزان پروتئین را داشت. مقایسه الگوهای مختلف کشت نشان داد که هر چه میزان جو در الگوهای کشت بیشتر و میزان ماشکگلخوشهای کمتر بود، WSC، NDF، ADF و فیبر آن الگوی کشت نیز بیشتر بود. همچنین هر چه میزان ماشکگلخوشهای در الگوهای کشت بیشتر بود، DMD، ASH و پروتئین آن الگوی کشت بیشتر بود. با توجه به نتایج گفته شده بهنظر میرسد که وجود ماشکگلخوشهای در کشت مخلوط باعث افزایش کیفیت مخلوط میشود و همچنین خوشخوراکی علوفه آن افزایش مییابد و باعث افزایش تنوع و پایداری در سیستم کشت مخلوط نیز میشود.
کشت مخلوط
نوع کود فسفر
کیفیت ماده خشک
شاخص رقابتی
پروتئین خام
2019
02
20
89
102
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4507_b1672615590668073b8d5dfcef31048d.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
ارزیابی تناسب اراضی و امکانسنجی اجرای تناوب گندم-سویا در سطح اراضی زراعی استان گلستان
رامین
عرفانیان سلیم
علیرضا
کوچکی
مهدی
نصیری محلاتی
بهنام
کامکار
سابقه و هدف: تجزیه و تحلیل و تهیه نقشه تناسب اراضی یکی از کاربردهای بسیار مفید سامانه اطلاعات جغرافیایی جهت مدیریت و طراحی مکانی است. تناوب زراعی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین مدیریتهای زراعی، از مدیریتهای مختص به مکان است که گاه کشاورزان طبق عرف اقدام به اجرای آن میکنند. اما توانمندی اراضی برای اختصاص به کشت دو محصول در دو زمان مختلف باید به شکل علمی تعیین شود، به نحوی که یک زمین ممکن است برای کشت یک محصول مناسب اما برای کشت محصول دیگر نامناسب باشد. کامکار و همکاران (2014) در مطالعهای به ارزیابی تناسب اراضی و امکان اجرای یک تناوب کلزا-سویا در 4 حوضه استان گلستان ایران پرداختند. نتایج نشان داد که تنها 82/11 درصد از کل اراضی مورد بررسی برای اجرای تناوب گیاه سویا بعد کلزا بسیار مناسب بودند. بیدادی و همکاران (2015) نیز وضعیت تناسب اراضی کشاورزی حوزه قرهسو استان گلستان برای کشت گندم را مورد بررسی قرار دادند. نتایج بهدست آمده نشان داد که کشت گندم در محدودهی مورد مطالعه در 4 پهنهی خیلیمناسب، نسبتامناسب، ضعیف و نامناسب قرار گرفت. این پژوهش بهمنظور پهنهبندی اراضی کشاورزی استان گلستان جهت کشت سویا و گندم و همچنین تعیین اراضی مطلوب برای اجرای تناوب گندم-سویا انجام شد. مواد و روشها: به منظور انجام این پژوهش نیازهای بومشناختی گندم و سویا با استفاده از منابع علمی موجود تعیین گردید. متغیّرهای محیطی دمای کمینه، دمای بیشینه، دمای میانگین، بارش، هدایت الکتریکی، اسیدیته، بافت خاک، شیب، جهت شیب و ارتفاع از سطح دریا به عنوان عوامل بومشناختی جهت تعیین تناسب کشت گندم و سویا استفاده شد. برای تهیه نقشه کاربری اراضی از تصاویر ماهوارهای IRS مربوط به سال 2008 میلادی و تصاویر ماهواره لندست 5 مربوط به سال 2011 استفاده شد. در گام آخر با ادغام نقشههای تناسب کشت گندم و سویا امکان اجرای تناوب گندم-سویا مورد ارزیابی قرار گرفت. یافتهها: نتایج پهنهبندی کشت گندم نشان داد اراضی استان گلستان در 4 طبقهی کشت کاملاً مناسب، نسبتاً مناسب و ضعیف برای رشد گیاه گندم قرار گرفتند که طبقهی کاملاً مناسب با 6/489538 هکتار (معادل 82/67 درصد از اراضی زراعی استان) بیشترین سهم را در بین تناسبهای مختلف داشت. اراضی کشاورزی مورد بررسی برای کشت سویا نیز در 4 طبقهی تناسب کاملاً مناسب، نسبتاً مناسب و ضعیف قرار گرفتند. طبقهی تناسب کاملاً مناسب با 3/362192 هکتار (17/50درصد از کل اراضی کشاورزی استان) بیشترین را بین طبقههای مختلف برای کشت سویا داشت. نتایج بررسی امکان اجرای تناوب گندم-سویا نیز نشان داد اراضی کشاورزی استان گلستان در 12 طبقهی متفاوت قرار گرفتند که تناوب کاملاً مناسب گندم-کاملا مناسب سویا در بین طبقات مختلف با 1/358514 هکتار (برابر با 74/49 درصد از کل اراضی کشاورزی) بیشترین سهم را داشت. در مقابل، طبقههای نامناسب-نسبتامناسب و نامناسب-کاملامناسب مربوط به تناوب گندم-سویا بهترتیب با 52/3 و 84/11 هکتار (در مجموع کمتر از 1 درصد از اراضی کل استان) کمترین مساحت را برای اجرای تناوب گندم- سویا داشتند. نتیجه گیری کلی : در حال حاضر تناوب گندم-سویا با وجود محدودیتهای فراوان بهطور وسیعی در استان گلستان اجرا میگردد که اصلاح ارقام زودرس گندم و سویا میتواند یکی از کلیدیترین و ضروریترین اقدامات برای بهبود شرایط پیادهسازی این تناوب باشد. نتایج بهدست آمده بهوضوح نشان داد که بهکارگیری سامانه اطلاعات جغرافیایی بهعنوان یک ابزار مهم جهت تعیین پتانسیلهای بومشناختی کشت یک گیاه بر معیاری مناسب و دقیق برای تصمیمگیری مطلوب مدیران مزارع در سطوح کلان باشد و در عین حال موجب صرفهجویی در وقت و هزینه میگردد.
تناسب کشت
تناوب زراعی
استان گلستان
2019
02
20
103
118
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4508_6b57703b9d077ae6c73a89cca2661629.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
بررسی برخی ویژگیهای کیفی گیاه رزماری تحت تاثیر محلولپاشی انواع ترکیبات غذایی در زمانهای برداشت مختلف
الهه
مرادی مرجانه
محمد
گلوی
محمود
رمرودی
محمود
سلوکی
گیاه دارویی رزماری در عطرسازی و صنایع آرایشی استفاده میشود و خواص دارویی مانند ضدباکتری، ضدقارچ، ضدسرطان، ضدنفخ دارد. محلولپاشی کودهای زیستی شامل اسیدهای آمینه، هورمونها و ورمیواش، ضمن اثربخشی سریع موجب حفظ جنبههای اقتصادی و محیطزیست میشود. بهطور کلی محرکهای زیستی اسیدآمینهای و هورمونهای محرک رشد گیاه، موجب بهبود جذب مواد غذایی و افزایش فتوسنتز و عملکرد گیاه میشوند. ورمیواش نیز شامل، عناصر ریزمغذی، باکتریهای تثبیتکننده نیتروژن و حلکننده فسفات، هورمونهای رشد گیاهی و اسیدهای آمینه است. همچنین، زمان برداشت بر میزان ترکیبهای موثره گیاهان دارویی تاثیر دارد، زیرا کمیت و کیفیت اسانس اندام گیاه در زمانهای مختلف متفاوت میباشد. بنابراین، با توجه به لزوم مدیریت تغذیه گیاهی در راستای افزایش و پایداری تولید و حفظ محیطزیست، این تحقیق با هدف بررسی تاثیر زمانهای مختلف برداشت و محلولپاشی انواع ترکیبات غذایی بر برخی ویژگیهای کیفی و فیزیولوژیک گیاه دارویی رزماری انجام شد. این آزمایش در سال 95-1394، بهصورت کرتهای خرد شده بر پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه زابل اجرا گردید. سه زمان برداشت، برداشت پاییزه (اواخر پائیز)، برداشت بهاره (اواخر بهار) و برداشت مجدد از بوتههایی که در پاییز گذشته یکبار برداشت شده بودند (اواخر بهار)، بهعنوان عامل اصلی و محلولپاشی ترکیبات غذایی شامل: آمینولفورته (یک لیتر در هکتار)، هیومیفورته (یک و نیم لیتر در هکتار)، اسیدسالیسیلیک (200 میلیگرم در لیتر)، جیبرلین (300 میلیگرم در لیتر)، ورمیواش و شاهد بهعنوان عامل فرعی در نظر گرفته شدند. اولین مرحله اعمال تیمارهای محلولپاشی در اوایل پاییز و دومین مرحله در اواخر زمستان 1394 انجام شدند. هر مرحله محلولپاشی حدود سه ماه قبل از زمان برداشت اعمال شد. برهمکنش برداشت پاییزه و هیومیفورته بیشترین میزان پروتئین (25 میلیگرم در لیتر) را داشت. از برهمکنش برداشت بهاره و محلولپاشی با جیبرلین بیشترین میزان کلروفیل a (05/4 میلیگرم در گرم) و درصد و عملکرد روغن (98/1 و 66/69 کیلوگرم در هکتار) با ورمیواش بیشترین میزان فسفر (7845 پیپیام) و عملکرد ماده خشک (3683 کیلوگرم در هکتار)، با هیومیفورته بیشترین میزان درصد و عملکرد اسانس (68/1 و 73/61 کیلوگرم در هکتار) و با اسیدسالیسیلیک بیشترین میزان هیدراتکربن محلول (016/0 میلیگرم گلوکوز در گرم) در شاخساره اندازهگیری شدند. در برهمکنش برداشت مجدد از بوتههای برداشتی در پاییز قبل و آمینولفورته، هیومیفورته و ورمیواش به-ترتیب، بیشترین میزان فعالیت آنزیم کاتالاز (016/0 میلیگرم پروتئین در دقیقه در وزن تر)، نیتروژن (11400 پیپیام) و پتاسیم (6716 پیپی-ام) حاصل شدند. اسیدهای آمینه بهصورت محلولپاشی از طریق روزنههای برگ سریعتر جذب شده و در ساخت نیتروژن، پروتئین و کلروفیل شرکت میکنند. بنابراین اسیدهای آمینه هیومیفورته و آمینولفورته موجب افزایش نیتروژن، پروتئین، کاتالاز و عملکرد ماده خشک شدند و هیومیفورته با شرکت در فرآیند ساخت متابولیتهای اولیه و ثانویه در ارتباط با رشد و توسعه گیاه و بهعنوان یک عامل محرک تولید، سبب افزایش درصد و عملکرد اسانس رزماری شد. جیبرلین نقش ساختاری در ساختمان کلروپلاست دارد و این هورمون گیاهی، احتمالا بهعلت پتانسیل بالای رزماری میزان سنتز کلروفیل و بهعلت افزایش توانایی اسیمیلاسیون در تولید متابولیتهای ثانویه عملکرد روغن رزماری را افزایش داد. اسیدسالیسیلیک موجب حفظ سطح بالای هیدراتکربن در کلروپلاست رزماری شد. ورمیواش، محتوی فسفر بهفرم معدنی و قابل جذب است و همچنین شامل مقدار بالایی پتاسیم بهفرمهای تبادلی و غیر تبادلی میباشد و بهعلت جذب سریع و مستقیم عناصر غذایی و هورمونهای رشد میتواند میزان فسفر و پتاسیم و عملکرد ماده خشک رزماری را افزایش دهد. بهطور کلی برداشت بهاره و محلولپاشی با ترکیب اسیدآمینهدار بهعلت تازگی برگها و شرایط بهینه محیط جهت رشد و نمو، بیشترین تاثیر را بر بهبود میزان نیتروژن، پروتئین، درصد و عملکرد اسانس داشت. محلولپاشی با ورمیواش بیشترین تاثیر را بر افزایش عملکرد ماده خشک و بهبود وضعیت فسفر و پتاسیم رزماری در برداشت بهاره داشت.
اسیدهای آمینه
درصد اسانس
عناصر معدنی
هورمونها
ورمی واش
2019
02
20
119
134
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4509_1f4aff40b9a561562ce49cf03b83a14d.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
تأثیر کاربرد کود آلی با منشأ ماهی و میگو بر برخی خصوصیات کمی و کیفی گلرنگ (Carthamus tinctorius L.)
مهتاب
صالحی
ملیحه السادات
صفایی
سابقه و هدف: دانههای روغنی، منابع مهم روغنهای گیاهی هستند. دانه گلرنگ با محتوای روغن 25 تا 45 درصد، یکی از دانههای روغنی بسیار ارزشمند میباشد. امروزه، انسانها از اثرات مضر کودهای شیمیایی بر محیط زیست آگاه هستند. بنابراین کاربرد کودهای آلی به عنوان یک استراتژی مناسب برای افزایش مادۀ آلی خاک و بهبود ساختار خاک با افزایش پایداری خاکدانهها شناخته میشود. یکی از روشهای کاربرد ضایعات آبزیان، استفاده از آنها به عنوان کود آلی است. کود ماهی، سرشار از مواد غذایی بخصوص نیتروژن و فسفر است که کمبود این عناصر را در مزارع و باغها رفع میکند. کیتین که در اسکلت میگو یافت میشود، دومین پلیساکارید نیتروژندار طبیعی فراوان بعد از سلولز بر روی زمین است. مقادیر عظیمی از ضایعات ماهی و پوست میگو، در شرکتهای تولید غذاهای دریایی در سراسر جهان، دور ریخته میشوند. بنابراین کاربرد مواد زائد تجدیدپذیر به عنوان کود، از نظر اقتصادی مناسب است. از آنجا که نیتروژن و فسفر از عناصر ضروری در رشد گلرنگ میباشند، کاربرد ضایعات ماهی و پوست میگو که سرشار از این عناصر هستند، میتواند باعث افزایش عملکرد کمی و کیفی گلرنگ شود. مواد و روشها: به منظور بررسی اثر ضایعات میگو و ماهی بر خصوصیات کمی و کیفی گلرنگ، آزمایشی در قالب طرح کاملاً تصادفی با 13 تیمار (شامل 3 گرم میگو در سطح خاک، 3 گرم میگو مخلوط با خاک، 5/1 گرم میگو در سطح و 5/1 گرم میگو مخلوط با خاک، 3 گرم میگو + 2/0 گرم اوره در سطح و 3 گرم میگو + 2/0 گرم اوره مخلوط با خاک، 5/1 گرم میگو + 2/0 گرم اوره در سطح و 5/1 گرم میگو + 2/0 گرم اوره مخلوط با خاک، 5 گرم ماهی در سطح و 5 گرم ماهی مخلوط با خاک، 10 گرم ماهی در سطح و 10 گرم ماهی مخلوط با خاک، شاهد) و 4 تکرار در گلخانه دانشگاه نهاوند انجام شد. تعداد دانه، قطر طبق، تعداد گل در بوته، تعداد شاخه فرعی، وزن هزاردانه، درصد روغن، میزان و نوع اسیدهای چرب اندازهگیری گردید. یافتهها: نتایج آزمایش بیانگر تأثیر مثبت کاربرد ضایعات میگو و ماهی بر کلیه صفات مورد بررسی است به طوری که بیشترین قطر طبق (1/2 سانتیمتر) در تیمار 5/1 گرم میگو در سطح خاک، بیشترین تعداد دانه با کاربرد 5/1 گرم میگو مخلوط با خاک و بالاترین وزن هزار دانه (1/39 گرم) در تیمار 5 گرم ماهی مخلوط با خاک به دست آمد. بیشترین درصد روغن (31/25%) از تیمار 3 گرم میگو + 2/0 گرم اوره مخلوط با خاک به دست آمد. بیشترین لینولئیک اسید (56/73%) از تیمار 3 گرم میگو + 2/0 گرم اوره در سطح خاک، بیشترین میزان اولئیک (22/33%) و لینولنیک (38/0%) در تیمار 5/1 گرم میگو + 2/0 گرم اوره در سطح خاک تولید شد. بیشترین پالمیتیک (32/11%) در تیمار 3 گرم میگو مخلوط با خاک و بیشترین میزان استئاریک (97/1%) در تیمار 10 گرم ماهی در سطح خاک به دست آمد. نتیجهگیری: نتایج آزمایش، تأثیر مثبت ضایعات میگو و ماهی به ویژه میگو را بر کلیه صفات مورد بررسی نشان داد، همچنین با کاربرد همزمان کود آلی و شیمیایی، بیشترین درصد روغن تولید گردید. باتوجه به نتایج این مطالعه و به منظور کاهش کاربرد کودهای شیمیایی و دستیابی به اهداف کشاورزی پایدار، پیشنهاد میگردد در مطالعات مزرعهای و وسیع، از ضایعات فراوان ماهی و میگو ، به عنوان جایگزین یا مکملی برای کودهای شیمیایی استفاده گردد. به دلیل حجم زیاد ضایعات ماهی و میگو در جنوب ایران و تحمل بالای گلرنگ به تنش خشکی و شوری، کاربرد ضایعات آبزیان به عنوان کود در کشت گلرنگ میتواند موضوع تحقیقات آینده قرار گیرد.
اسیدهای چرب ضروری
دانه روغنی
ضایعات میگو و ماهی
قطر طبق
وزن هزاردانه
2019
02
20
135
146
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4510_a04d5055ee7e9991af0f77c0b4b9d059.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
ارزیابی ژنوتیپهای عدس (Lens culinaris) برای کشت پاییزه در مناطق سرد معتدل در شرایط مزرعه
نسیم
غلامی رضوانی
احمد
نظامی
محمد
کافی
جعفر
نباتی
سابقه و هدف: در ایران، مناطق کشت عدس عمدتاً در نواحی کوهستانی و مرتفع با زمستانهای سخت واقع شده است که با توجه به حساسیت ارقام مورد کشت به سرما و یخبندان، کشت پاییزه آن مقدور نمیباشد لذا، غالباً کاشت آن در بهار و بهصورت دیم انجام میشود. کشت بهاره عدس در این مناطق بهدلیل کشت بذر در خاک نسبتاً سرد اواخر زمستان تا اوایل بهار با خطر کاهش سبز شدن مواجه است. همچنین قطع بارندگی قبل رسیدن گیاه به مرحله زایشی و نیز پراکنش نامناسب بارندگی سبب تخلیه رطوبتی خاک شده و گیاه در حساسترین مراحل رشد با شرایط نامساعد محیطی مواجه میشود که این عوامل سبب کوتاهی طول دوره رشد گیاه، کاهش زیستتوده و درنهایت کاهش عملکرد گیاه میشود. با جایگزینی کشت پاییزه عدس بهجای کشت بهاره، به دلیل بهرهگیری مؤثر از عوامل محیطی ازجمله نزولات جوی، میتوان به نحو مطلوبی عملکرد دانه را افزایش داد. نتایج یک تحقیق در ایران نشان داد با کاشت پاییزه ژرمپلاسمهای متحمل به سرما میتوان به عملکردی دو تا شش برابری نسبت به کشت بهاره دست یافت (3). مهمترین عامل محدودکننده کشت عدس در پاییزه تنش سرما و یخزدگی است. شناسایی ارقام متحمل به سرما ازجمله راهکارهای مناسب جهت موفقیت در کشت پاییزه عدس بشمار میآید، به همین جهت این آزمایشدر بهمنظور بهگزینی ژنوتیپهای عدس متحمل به سرما در شرایط مزرعه طراحی و اجرا شد. مواد و روشها: در این مطالعه، تحمل به سرمای 253 ژنوتیپ عدس در سال زراعی 94-95 در مزرعه تحقیقاتی پژوهشکده علوم گیاهی دانشگاه فردوسی مشهد در قالب آزمون ارزیابی مقدماتی (آگمنت) بررسی شد. کشت در نیمه اول آبان ماه انجام شد و گیاهان در طی دوران رشد رویشی، 40 روز دمای زیر صفر درجه سانتیگراد را تجربه کردند. حداقل درجه حرارت در طی این دوره 9/5- درجه سانتیگراد بود. برای بررسی تحمل به سرمای ژنوتیپها از روش مقیاسبندی بر اساس درصد بقاء استفاده شد. 253 ژنوتیپ مورد مطالعه در چهار گروه به ترتیب بسیار مقاوم به سرما (75-100 درصد)، مقاوم به سرما (50-74 درصد)، متحمل به سرما (25-49 درصد) و حساس به سرما (0-24 درصد) مقیاسبندی شدند. در طول فصل رشد مراحل فنولوژیک گیاهان (شامل روز از کاشت تا گلدهی و رسیدگی) و درصد بقاء تحت تأثیر سرمای زمستانه ثبت شد و در پایان فصل رشد صفات مورفولوژیک، عملکرد و اجزای عملکرد در پنج بوته که بهصورت تصادفی برداشت شدند، اندازهگیری و ثبت شد. یافتهها: ژنوتیپها از نظر تحمل به سرما متنوع بودند و گستره درصد بقاء بین آنها از صفر تا 100 درصد متغیر بود. 23 ژنوتیپ (نه درصد) دارای بقاء بالاتر از 75 درصد بودند و به عنوان ژنوتیپهای بسیار مقاوم به سرما طبقهبندی شدند. بالاترین درصد بقاء (100 درصد) در ژنوتیپ MLC8 دیده شد. بالاترین عملکرد دانه (88 گرم در مترمربع) و عملکرد زیستتوده (535 گرم در مترمربع) در ژنوتیپ MLC415 مشاهده شد. بیشترین ارتفاع بوته در ژنوتیپ MLC291 (41 سانتیمتر) مشاهده شد. بیشترین تعداد غلاف پر (83 غلاف در بوته) در ژنوتیپ MLC218 و بیشترین غلاف پوک (72 غلاف در بوته) در ژنوتیپ MLC72 مشاهده شد. نتیجهگیری: بر اساس نتایج و با توجه به تنوع بین 253 ژنوتیپ عدس از نظر تحمل به سرمای زمستانه، 23 ژنوتیپ متحمل به سرما که دوران رشد رویشی و زایشی آنها بیشترین تحمل به سرما را دارا بودند بهگزینی شد. باوجوداین و به دلیل عدم وقوع سرماهای شدید در زمستان این سال، تداوم آزمایش جهت بهگزینی نمونههای متحملتر به سرما ضروری به نظر میرسد.
آگمنت
بقاء
عملکرد
یخزدگی
2019
02
20
142
147
https://ejcp.gau.ac.ir/article_4511_ed5d30ac61c1b09898afac41dc0031b6.pdf
مجله تولید گیاهان زراعی
EJCP
2008-739X
2008-739X
1397
11
4
چکیده انگلیسی دوره 11شماره 4 سال 97
2019
02
20
1
18
https://ejcp.gau.ac.ir/article_5043_f671256ed5200fee9ee80c4933318c39.pdf